به گزارش سلام لردگان به نقل از فارس ، فراماسونري، يک سازمان سري جهاني است که بر آمريکا و اکثر کشورهاي غربي سلطه دارد.
خبرگزاري «نون» عراق در مطلب زير اعترافات يک شخصيت فراماسون آمريکايي درباره دلايل اشغال عراق توسط نظاميان آمريکايي را نقل کرده است.
اين خبرگزاري به نقل از وي نوشت: هيچکس نمي تواند درک کند عراق براي ما در اين سازمان فراماسونري (IFB) چقدر مهم است. ما موفق شديم با دو دليل براي اشغال عراق اذهان عمومي را گمراه کنيم و آن از طريق تمرکز بر دو عامل معروف است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند:
1. اينکه عراق از لحاظ جغرافيايي مرکز خاورميانه است و سلطه بر آن به منزله سلطه بر قلب خاورميانه از لحاظ جغرافيايي، نظامي و تمدني است.
2. عراق از لحاظ اقتصادي نيز بزرگترين ذخاير نفتي را در اختيار دارد و در کنار اين بايد دو رودخانه مهم و بسياري از معادن با اهميت کشف شده و کشف نشده را به آن اضافه کرد.
ولي در حقيقت بايد گفت که اين دو دليل در درجه دوم اهميت و استراتژي پنهاني ما قرار دارد، اگر چه همانطور که براي همگان توضيح داديم، جزء دلايل اساسي ما بودند؛ ولي هيچ موقع مجبور نبوديم به خاطر دو دليل مذکور عراق را اشغال کنيم چرا که صدام آماده هر گونه امتيازدهي براي ما بود، او حاضر بود حق سرمايه گذاري نفتي را آنگونه که تمايل داريم در اختيار ما قرار دهد و آمادگي براي همکاري کامل نظامي با ما از جمله ايجاد پايگاه هاي نظامي مشترک در نقاط مختلف عراق را داشت. ولي جاه طلبي ها و زياده خواهي ما از اين کشور بسيار فراتر از امکانات و امتيازدهي هاي صدام به ما بود؛ چرا که تا حد زيادي منافع نفتي و نظامي را پشت سر گذاشته و به منافع راهبردي سياسي، اعتقادي و تاريخي مربوط مي شد. اين کشور يکي از مهمترين نقاط جهان در استراتژي کلان ما براي سلطه بر جهان بود، از اين رو دلايل حضور مستقيم ما در عراق موارد ذيل بود:

1) از لحاظ سياسي و ديني اين کشور نقطه بسيار مهمي به شمار مي رود، ملت عراق داراي تنوع جمعيتي مربوط به دو مذهب شيعه و سني است (در کنار پيروان اين دو مذهب، کردها، ترکمن ها، مسيحيان و ديگر قوميت ها قرار دارند) و به طور مستقيم در قلب دو قطب اسلامي درگير يعني قطب شيعه ايراني و قطب سني سعودي واقع شده است. اين موقعيت عراق را به تنها کشوري از لحاظ جغرافيايي و جمعيتي به عرصه درگيري طرفين نزاع و تعميق شکاف در جهان اسلامي به طور کلي و ميان شيعه و سني تبديل کرده است. ( اين نکته را توضيح خواهيم داد)
2) از لحاظ نمادين و دروني اين کشور يکي از بزرگترين اسراري است که ما سعي در مخفي کردن آن داريم. عراق داراي اهميت معنوي و تاريخي بسياري مهم براي ما اعضاي (IFB) مي باشد، خوشبختانه هيچکس جز ما متوجه آن نشده است. هرگز نمي تواند تصادفي باشد که رئيس جمهور بوش، سال 1991 را سال اعلام جنگ عليه عراق انتخاب مي کند تا پايان «نظام دو قطبي رقيب» و تجلي «نظام جديد جهاني» يا تولد اولين تمدن جهاني يکپارچه در تاريخ را اعلام کند.
ارزش تاريخي و باطني اصلي عراق براي ما:
ما از رهگذر باورهاي دروني موروثي، معتقديم که جهان را قدرت هاي بزرگ مخفي و ناشناخته تحت کنترل و سيطره خود دارند. زبان آن، نمادهاي معروف هستي و از مهمترين آنها برج هاي ستارگان است.
اين قدرت هاي بزرگ از زمان خلقت زمين برخي مناطق را به عنوان پايگاه هاي ثابت براي خود انتخاب کرده اند. به نظر مي رسد که خاورميانه را به عنوان سرزمين فعاليت و نوآوري تاريخي و تمدني خود برگزيده اند. اين قدرت ها دو پايتخت را براي آن انتخاب کرده اند، يکي عراق به عنوان مرکز خلاقيت آتشين تاثيرگذار و سلطه طلب و ديگري مصر به عنوان کانون ثبات و آرامش.
به همين خاطر اين دو کشور به عنوان مرکز تمدن و تاريخ خاورميانه و کل جهان قديم در طول هزاران سال باقي ماند. اين مسئله هرگز اتفاقي نيست که اين دو کشور پايگاه نخستين و بزرگترين تمدن هاي بشري باشند چرا که اين تمدن ها ساخته و پرداخته قدرت هاي بزرگ ناشناخته بودند.

حائز اهميت است که توضيح دهيم، تمدن مصر مايه نگراني ما نيست؛ چرا که در طول تاريخ به عنوان تمدن مسالمت آميز بوده است و کشوري سلطه طلب نبوده است و تنها به دلايل دفاعي وارد نبرد خارجي شده است؛ چرا که هميشه معطوف و متکي بر خود و روابطش با همسايگان مبتني بر حمايت و دفاع بوده است و نه سلطه طلبي و جنگ. مصر يک تمدن معنوي اخروي است که اساس و جوهر آن مقدس شمردن زندگي اخروي است، به همين خاطر بزرگترين نماد آن اهرام است که در اصل قبر پادشاهان مي باشد و کتاب مقدس آن «کتاب مرگ» با محتواي چگونگي عبور از روز حساب و رسيدن به آخرت است است!
در حالي که تمدن بين النهرين دقيقا نقطه مقابل و در تناقش با تمدن مصر است، تمدني مادي و دنيوي که اعتقادي به زندگي اخروي و بهشت موعود ندارد بلکه هدف آن دنيا و کامجويي است، از اين رو بزرگترين نمادهاي آن برج بابل و باغ هاي معلق است، اين ها از نمادهاي دنيوي و هدف اصلي آن سرگرمي و کامجويي است. کتاب مقدس آن داستان گلگامش است که به صراحت از غير ممکن بودن نيل به جاودانگي و اينکه هدف غايي انسان برخورداري از دنيا مي باشد، سخن مي گويد.
بله درست است، روح حاکم عراق در تضاد با روح حاکم بر مصر است ( طبق ادعاي وي)، چرا که روحي آتشين و سلطه طلب بر آن حاکم است. عراق از زمان بابلي ها و آشوريان پايگاه امپراطوري هاي بزرگ سلطه طلب و خطرناکترين امپراطوري عباسيان است که طي قرن ها بر نيمي از آسيا و شمال آفريقا حکمراني کرده اند، بوده است. اين کشور همچنين پايگاه و پايتخت امپراطوري هاي بزرگ مثل امپراطوري اسکندر مقدوني و ساسانياني که مدائن را به عنوان پايتخت خود انتخاب کردند، بوده است.
به همين خاطر ما در IFB باور داريم که تمدن مصر امکان رقابت با ما را ندارد، از اين رو هميشه داراي روابط مثبت و حسنه با آن بوديم تا جايي که آن را به عنوان يکي از ارکان مقدس در باور دروني خود قرار داديم و بسيار از چهره هاي ديني خود را نيز از تمدن مصر برگرفتيم. ما هميشه در رسانه ها، کنفرانس ها، دانشگاه ها، موزه و کتابخانه تلاش مي کنيم آن را در کانون توجهات خود قرار دهيم.
اما تمدن عراق به خاطر نزديک بودن به ما بزرگترين رقيب ما بود، تمدن غربي ما تصويري جديد و به روز شده از آن است، يعني اوج تمدن مادي و دنيوي. ما به خوبي مي دانيم و اعتراف مي کنيم که ريشه هاي تمدن غرب به بابل باز مي گردد، ما نمي توانيم منکر اين مسئله باشيم ولي از اعلام صريح آن بيمناک هستيم تا اين تمدن ما را به سرقت نبرده و بر ما چيره نشوند و شاهد اين باشيم که بغداد تبديل به پاريس، لندن و نيويورک شده است.
اين تمدن همچون روحي است که ما نيازمند تقديس آن در اعماق وجود خود هستيم ولي تنها بعد از حصول يقين از توان سلطه بر آن مي خواهيم بدان اعتراف کنيم. ما همانند نوجواني هستيم که نياز به پختگي و آمادگي دارد تا بتواند با معلم اول خود آشتي کند و با آن به تفاهم رسيده و از تجربيات و ثروت هاي آن بهره مند شود. عراق به همان ميزاني که قدرتمند، غني و بزرگ است، تمدن حائز اهميت و خطرناک براي ما به شمار مي رود، همچون حيوان درنده اي که نياز به قدرت، سلطه، فريب، اطاعت پذيري و گرسنگي براي رام شدن دارد.
به موضوع صدام توجه کنيد، اندکي بي توجهي، حمايت و تساهل از جانب ما کافي بود تا او به صورت ناگهاني طرح امپراطوري خود را در خاورميانه از طريق نفوذ به ايران و اشغال کويت و سلطه بر عربستان شروع کند، تا روياي امپراطوري موروثي و داراي اصل و ريشه در سرزمينش را محقق سازد!
به همين خاطر سياست ما در ساليان متمادي در قبال اين تمدن مهم حول دو محور اصلي مي چرخد:
- بايکوت آن در رسانه ها و نهادهاي ذي ربط به رغم تقدس نهاني و دروني که براي آن قائل هستيم. حتي تا جايي که در صدد بي اعتبار کردن آن از طريق تمرکز بر موضع تورات نسبت به آن و مسئله دشنام يهوديان و عذاب الهي بر بابل و تخريب آن هستيم. همچنين نقش عرب ها و مسلمانان و تمدن عباسي در جريان روشنفکري اروپا ناديده گرفته مي شود. داستان هزار و يک شب و حکايت هاي بردگان و کنيزکان تنها تصوير رسانه اي موجود از اين تمدن است.
- در عين حال، ما با تمام امکانات و توان تلاش مي کنيم تاريخ و جزئيات و اين تمدن را از طريق کاوش ها و مطالعات مخفيانه بشناسيم، به اين اميد که به تمام اسرار آن دست يافته و بر آن سلطه يابيم و آمادگي براي مقابله با اتفاقات غير منتظره را داشته باشيم.
ما معتقديم که قدرت هاي بزرگ و بنيانگذاران اين تمدن اسرار بزرگي را بر جاي گذاشته اند، چه بسا قدرت هاي متعلق به سيارات ديگر در تاسيس اين تمدن در سومر و بابل نقش داشته اند. از اين رو يکي از مهمترين اهداف حمله ما به عراق و اشغال آن، سلطه بر آثار مهم آن و کاوش هاي باستاني مخفيانه در برخي آثار مربوط به اين اسرار پنهاني و حائز اهميت است.
اولين اقدام ما براي سرقت موزه عراق و تخريب آن به منظور بايکوت و سرپوش گذاشتن بر تصاحب برخي آثار مهم در حمله ما به عراق، تصادفي نيست. ما همچنين دو پايگاه باستاني شهر بابل و اور را تحت کنترل خود درآورده و در طي چند سال براي سرپوش گذاشتن بر عمليات مخفيانه کاوش، اين اماکن باستاني را تبديل به اردوگاه نظامي کرديم و به دنبال برخي آثار مهم بوديم که در رمزگشايي از اين تمدن بزرگ و سلطه بر آن به ما کمک مي کرد.
بله کاملا درست است، ما ادعا کرديم که براي آباداني عراق آمديم، ولي صراحتا نگفتيم که ما بعد از اينکه اين کشور را براي بررسي و پي بردن به اسرار آن ويران کرده و سپس آباد خواهيم کرد، بنابراين ما با سلطه معنوي و تاريخي بر عراق سلطه عملي خود را بر کل خاورميانه و سپس کل جهان تضمين مي کنيم.

اوايل هزاره دوم پروژه تخريبي ما ايجاب مي کرد که جهان اسلام را بر اساس فرقه اي تقسيم کنيم، تا بتوانيم اين نزاع مورد نظر را تحميل کنيم و به مرحله جنگ خونين ميان طرفين برسيم. ما عراق را انتخاب کرديم چرا که بهترين شرايط را براي نزاع ميان شيعه و سني را دارد.
شيعيان عراق از لحاظ جمعيت برتري داشته و از لحاظ تاريخي نيز مظلوم واقع شده اند و در مجاورت شيعيان ايران قرار دارند؛ در مقابل سني ها از لحاظ جمعيتي اندک ولي تاثيرگذار و با تجربه هستند و از لحاظ فرقه اي از طرف همسايه هاي عربي خود به ويژه سني هاي عربستان حمايت مي شوند. بنابراين موقعيت جغرافيايي عراق و همسايگي آن با ايران و عربستان و ديگر کشورهاي شرقي جهان عرب و همچنين ترکيه و شکاف فرقه اي آن باعث شد ما اين کشور را به عنوان بهترين ميدان براي نزاع شيعيان ايران و سني هاي سلفي عربستان انتخاب کنيم!
مسلما دلايل ديگر نيز وجود دارد، اين کشور تنها محل تلاقي دو قطب فرقه اي نيست بلکه اقوام مختلف کشورهاي خاورميانه از جمله عرب ها، کردها، ترکمن ها، مسيحيان و ساير اقوام در آنجا حضور دارند.
بنابراين ما عراق را تضعيف کرده و از لحاظ اقتصادي و انساني در دهه نود فلج کرديم، به برکت حمايت دوستانمان در ميان رهبران کرد، اسرائيلي و سعودي موفق شديم رهبران شيعه عراق و سني هايي که از دست صدام آزرده خاطر بودند را قانع کنيم تا به بهانه مبارزه با ديکتاتوري و ايجاد دمکراسي، همچون ابزاري در خدمت پروژه تخريبي ما در عراق و کل جهان اسلام باشند!
در اينجا بايد به نقش صدام اشاره کنيم، وي از زمان به قدرت رسيدن در سال 1979 خدمات فراواني به ما کرده است، چرا که رهبران بعثي را اعدام کرد و سپس وارد جنگ ويرانگر با ايران شد و به کويت حمله کرد و تمام بهانه هاي لازم را براي حمله به عراق و محاصره و تحقير و در نهايت اشغال آن را براي ما فراهم کرد. حتي بيچاره بعد از سرنگوني اش نيز به ما خدمت کرد، چرا که ما موفق شديم از طريق نمايش دادگاه تلويزيوني از او قهرمان سني عربي بسازيم که قرباني اين نمايش افراد متعصب شيعي بودند، اين موضوع نقش تعيين کننده اي در تغذيه درگيري فرقه اي داشت!
از سال 2003 ما توانستيم فراتر از تصورات و پيش بيني هايمان عراق را به ميدان نبرد و مثالي براي رسوايي تمام مسلمانان و عرصه اي براي درگيري خونين ميان دو قطب شيعه و سني تبديل کنيم. حتي اين کشور را سرزميني محنت بار براي مسيحيان، صائبيان و ديگر گروه ها و پيش از آن نيز اسطوره اي براي درد و رنج هاي کردها قرار داديم. بله، طي دو دهه ما عراق را به سرزميني ويران و مرکز سياهي و نابودي تبديل کرديم، اميدواريم که در آينده آن را به سرزمين ثبات و آرامش و نعمت ها و مرکز خاورميانه دمکراتيک و همگام با منافع خود تبديل کنيم.
استراتژي فعلي ما در عراق
خلاصه سياست فعلي ما در عراق اين است که براي ساليان متمادي از لحاظ سياسي و نظامي تحت سلطه کامل ما باشد ( به صورت مستقيم يا غير مستقيم). عامل مهمي که در تحقق بخشي به آن موفق شديم و براي ابقاي آن تلاش مي کنيم اين است که عراق را از لحاظ فرقه اي و قومي تجزيه کنيم، به گونه اي که نتواند داراي يک دولت مرکزي قوي باشد.
هميشه شاهد اين موضوع هستيد، زماني که کردها قدرت گرفته و عرب ها ضعيف مي شوند ما به ايجاد اختلاف ميان کردها و ايجاد شرايط مناسب براي حمله به آنها از جانب کشورهاي همسايه مبادرت مي ورزيم.
به محض اينکه عرب ها قدرت مي گيرند، آتش نزاع فرقه اي را در ميان آنها شعله ور مي کنيم و بستر را براي ايفاي نقش کردها و استفاده از برگ برنده کرکوک فراهم مي کنيم. اگر شاهد اتحاد ميان گروه هاي مختلف عراق، ايجاد نوع اعتماد به دولت، احساس ثبات و آرامش و پيدايش گرايش هاي ملي مخالف آمريکا باشيم، مزدوران خود را تحريک کرده و زمينه را براي عناصر تروريستي به منظور ايجاد بي ثباتي در بدنه حکومت و زنده کردن کينه هاي فرقه اي و تشويق جوانان به مهاجرت و در نتيجه توجيه تکيه بر ما به منظور حفاظت از خود در برابر تروريست ها را فراهم مي کنيم!
آيا مي دانيد، ما به افزايش نفوذ ايران در عراق تشويق مي کنيم و در عرصه رسانه اي تلاش مي کنيم اين نفوذ را براي ايجاد ترس در کشورهاي عربي و ترکيه و درگير کردن آنها در عراق، بسيار بزرگ و فراتر از حد جلوه دهيم، همچنين از اين رهگذر در ميان عراقي ها ترس و وحشت ايجاد کرده و آنها را به سمت توسل به ما براي نجات از تهديد ايران سوق مي دهيم.
به عنوان مثال به موضوع تاخير در تشکيل دولت در طي ماه هاي طولاني اشاره مي کنيم. کافي بود ما به برخي از رهبران طرف هاي ديگر در حد اندک اعمال فشار کنيم تا مجبور شوند براي تشکيل دولت توافق کنند. ولي ما ترجيح مي دهيم که بي طرف باشيم و نقش يک پدر ناصح و خوب که قدرت کافي در قبال فشارهاي ايران، عربستان و سوريه ندارد را ايفا کنيم. همه اينها، تنها به خاطر ضعف دولت و بي اعتمادي مردم عراق به نخبه ها و رهبران خود و حمايت از احساس بچه گانه آنها مبني بر اينکه نياز به نقش پدرانه ما حمايتي ما جهت تامين امنيت کشورشان صورت مي گيرد!
از مهمترين دلايل موفقيت ما در سلطه بر تفکر و ذهنيت عراقي ها و مردم جهان اين است که ما اين توهم را ايجاد کرده ايم که مي خواهيم به خاطر شکست سياست هايمان، خاک عراق را ترک کنيم. هر از گاهي به نمايش رسانه اي در زمينه عقب نشيني ها نظامي به عنوان ابزاري براي فريب و نيرنگ متوسل مي شويم، در حالي که بايد در مورد موضوع ذيل اندکي هوشياري و تدبير به خرج دهيم:
ما در منطقه سبز در بغداد بزرگترين و قوي ترين سفارت تاريخ بشريت را بنا کرده ايم، مساحت آن 104 هکتار و 6 برابر سازمان ملل در نيويورک و ده برابر سفارت ما در پکن است. هزينه آن حدود يک ميليارد دلار و هزينه سالانه مديريت آن نيز يک ميليارد دلار است، 20 باب ساختمان و 1000 کارمند دارد، براي خود شهري مستقل به حساب مي آيد چرا که داراي ساختمان هاي مسکوني، بازارها، تجهيزات رفاهي، ژنراتورهاي برق و دستگاه هاي تصفيه مي باشد و امکان زندگي مستقل براي چندين سال وجود دارد!
پس چگونه ممکن است انساني حتي با درک و خرد بچه گانه باور کند که ما يک چنين سفارت اسطوره اي در کشوري را ساخته ايم و مدعي هستيم که در حال ترک اين کشوريم !؟